وطن من
سرزمین گرزهای گران و نیلوفران آبی
رودخانه خونی که در نورخورشید می درخشد
اسبهای سینه فراخ سرزمین من
کنارچشمه های آب شیرین می چرند
باآرزوها و یالهای بلند
و شیهه شان در ساحل مدیترانه شنیده می شود
هنگامی که داریوش خدای دریاها را به زنجیر کشیده است
وطن من با غزالان خانگی
و ببرهایی که هرصبح در مزرعه کار می کنند
کشور اشک و لبخند
سرزمین لالایی مادربزرگان و سیاستمداران؛
ایران
از کتاب " یکی این همه گل را از دستم بگیرد"/جواد کلیدری